وسط جلسه ي فرماندهي
مسئول دفترش آمد و گفت (( دو تا بسيجي دم در معطلند . هر چي ميگم شما جلسه دارين ، نمي رن و ميخوان باهاتون عكس بندازن.))
حاجي نگاهي كرد و گفت (( ببخشيد ! ))
وقتي برگشت توي اتاق ، گفت (( دو دقيقه بيشتر كار نداشت. ديدم انصاف نيست دلشون رو بشكنم .))
(( خاطرات شهدا دل خوشي هام ))
[ دو شنبه 25 دی 1391برچسب:شهيد,مهدي,باكري,خاطره,شهدا,ياد,يادگاري,عكس,معرفت,,
] [ 13:52 ] [ طلبه ]
[
]